فریاد رسی نیست

ساخت وبلاگ

شب که میشود حمله میکنند...
خاطره هایم،بغض هایم...
شب که میشود تازه یادم می آید که چه غمگینم...زانو بغل میکنم و فکر میکنم...به چیزهایی که خودش گذشت و اثرش پا برجاست...
شب که میشود رها میشوم...
از فیلم بازی کردن ها...از ادعای قوی بودن...
شب که میشود این دل چیزهایی را میخواهد که نیست...
عادت دارد که بخواهد و نباشد...
ولی عادت ندارد ساکت بماند...
غوغا میکند در من...
وجودم را لبریز از غصه میکند...
مانند بچه ای،پا به زمین میکوبد ...
و اصلا چه فایده...نیست ک نیست...
شب که میشود دلم میگیرد 
از چیزهایی که میتوانست باشد و نیست...
از نداشته هایم...
از اینکه بسی غریبانه زندگی ام را میگذرانم...
شب که میشود محکم بودنم تمام میشود
شانه ای میخواهم برای گریه...
آغوشی میخواهم برای آرامش...
اما نیست که نیست...

❎قربونت برم خدا❎...
ما را در سایت ❎قربونت برم خدا❎ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : springgirl80 بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:00